خواهرم رفت هنرستان خودش اینجوری دوست داشت با این که ترجیحه مامانم یکی از رشته های نظری بود حالا سراسری روزانه شهرستان قبول شده چالش خانواده انتخاب رفتن یا نرفتنشه
من سعی میکنم هیچ دخالتی نکنم واقعا ایده خاصی ام ندارم
منتظرم ببینم چی میشه
لعنتی ترین جمله ی دنیا
ولش کن.
هر بار که یادم میاد ازش استفاده کردم نسبت به خودم نا امید میشم حتی تو تنهاییم از خودم خجالت میکشم
قطعا بهترین اتفاق گشتن دنبال راه حله بدون این که لحظه ای نا امید شی
22 سالمه از وقتی تونستم واسه خودم تصمیم بگیرم مهمترین چیزی که بهش فکر کردم این بوده که هر چقدر هم که طرد شدم دنبال جلب توجه نباشم ولی حالا انگار باید با آرامش تمام ثابت کنم من آدم بی ارزشی نیستم
واقعا نمیدونم اشتباه کجای قضیه اس نمیخوام تعصب جلوی تصمیم درست گرفتنم و بگیره از یه طرف به این فکر میکنم اگه به چیز خاصی تعصب نداشته باشی ریشه نداری ریشه نداشته باشی مثه گل خوشبو و خوشگلم که باشی باد میبردت
چقدرمرز بین کلمات مرز بین فهمیدن و تمییز اتفاقات از هم باریکِ
یه سری آدما هستن از دورم معلومه از این آدمان که هیچ کس و ندارن هیچ حامی ای ندارن ولی جنگنده ان بعد از باختشون بهونه نمیارن نق نمیزنن وقت و تلف نمیکنن دوباره شروع میکنن با تمام توان اینا خیلی دوس داشتنین